مروري بر كتاب این نمایشنامه نشاندهنده ی گوشه ای از سیاست استعماری انگلستان و بیانگر جلوه ای از استقلال ایالات متحده ی امریکاست. ماجرای این نمایشنامه در گیرودار شورشهای منجر به استقلال ایالت نیوزلند است. ریچارد از شورشیان است که گویا برخوردهایی هم با کشیش منطقه که خواهان ارشاد و پرهیز از تشنج و نا آرامی است (گرچه او هم مثل بقیه ی اهالی از استقلال کشورش بدش نمی آید اما مسلما راه او با راه دیک کاملا متفاوت اما با یک هدف است).
در اوان سرکوب های حکومتی ریچارد به خانه ی کشیش می رود تا به او یادآوری کند که نیروهای حکومتی قصد جان او را دارند؛ اما کشیش از خانه خارج و نیروهای امنیتی او را [که در خانه ی کشیش و در کنار همسر کشیش بود] به جای کشیش دستگیر و برای محاکمه می برند تا با اعدام کشیش منطقه مردم حساب کار دستشان بیاید! کشیش برمیگردد و همسرش ماجرا را برای او تعریف می کند...ریچارد: اسی، آیا هرگز نام شیطان به گوشت خورده است؟ اندرسون: (به حالت طغیان) آقا، گفتن این حرفها به یک بچه شرم آور است. ریچارد: کشیش! با اجازه تون، همانطور که من در موعظه های شما دخالت نمی کنم، شما هم حرف مرا قطع نکنید (خطاب به اسی) می دانی مرا چه نام نهاده اند؟ اسی: دیک ریجارد: (شادمانه به شانه اش می زند) آری دیک، ولی مرا به نام دیگری هم می خوانند، مرا مرید شیطان صدا می زنند. اسی: چرا اجازه می دهیدمرید شیطان صدایتان بزنند؟
ریچارد: برای اینکه حقیقت دارد. مرا تربیت کرده بودند که در دستگاه دیگری خدمت کنم، اما از همان ابتدا فهمیدم که ارباب و سرور و دوست من شیطان است. درک کردم که حق با اوست و مردم از ترس در برابر قدرت مقهور کننده ی او سر فرود می آورند. به همین دلیل در نهان به او نماز گزاردم و او به من آسودگی خاطر بخشید و مرا از این خانه که باید کلبه ی احزان و منزل آه و ناله نامیدش رهایی داد. من روحم را به شیطان ارزانی داشتم و سوگند یاد کردم که در هر دو جهان یارش باشم. همان وعده و همان سوگند به من کمک کرد تا آزاد بشوم. از امروز این خانه مأوای او و این رواق محراب شیطان است. در این خانه دیگر نباید طفلی بگرید و یا در شبانگاه از بیم و هراس بلرزد. حالا (با کمال قدرت به دیگران رو میکند) کدام یک از شما نیک مردان این بچه را همراه می برد و از چنگال شیطان رهاییش می بخشد؟قالب کمدي، از گونههاي رايج و بسيار کهن ادبيات نمايشي است که نويسندگان پرآوازهاي چون آريستوفان، شکسپير، بنجانسون، مولير و بسياري ديگر در آن طبعآزمايي کردهاند. اين گونه نمايشي، به تبع قدمت تاريخي و البته توجه و استقبال مخاطبان، در طول ساليان - با هدف مشترک ايجاد خنده و مسرت در مخاطب - با تنوع و نوآوري گوناگوني در شيوه نوشتاري و البته اجرايي مواجه بودهاست. پرواضح است که شيوه طنز پردازي شکسپير، با هم عصر خود بنجانسون، و بالطبع با ساير کمدي نويسان متفاوت است. مولير از زبان طنز به گونهاي استفاده ميکند و چخوف به گونهاي ديگر.بهطور مثال با مراجعه به آثار دو كمدينويس بزرگ، - چخوف و شاو- متوجه تفاوتي آشکار در شيوهي نوشتاري آنان ميشويم. يکي (چخوف) بر ايجاد فضا و موقعيت خنده آور تاکيد ميکند و ديگري (شاو) بر کلام خنده آور. به بياني ديگر، کمدي چخوف، در شرايط و موقعيت کمدي ��" به تعبيري، طنز- اتفاق ميافتد و کمدي شاو، بر کلام کمدي ��" به تعبيري، مطايبه ��" تاکيد ميکند.در اين بررسي، با انتخاب دو نمايشنامه "ايوانف"، نوشته "چخوف" و "مريد شيطان"، نوشته "برنارد شاو" به مقايسه مشخصههاي كمدي در وجوه مختلف اين آثار و تفاوت شيوه نوشتاري دو كمدينويس مذكور پرداخته خواهد شد....