
لیلا... لیلا ... بیا اینجا عزیزم می خوام موهاتو شونه بزنم.
لیلا مقابل در، لحظاتی بر چهره رنجور مادرش نگاه کرد و لبخندی تصنعی بر لب
نشاند، به سمت در رفت مقابلش نشست و گفت: زحمتتون می شه. مادر لبخندی بر
لب نهاد و گفت . . .

:: برچسبها:
لیلای ,
:: بازدید از این مطلب : 42
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0